اس . ام . اس عاشقانه
خواستم زيباترين کلام را به ياري بگيرم تا صميمانه ترين عشق ها را نثارت کنم.
ذهنم ياري نداد، پنداشتم که ساده نوشتن همچون ساده زيستن زيباست.
پس ساده مي نويسم: دوستت دارم..
منتظر كسي باش كه اگه حتي در ساده ترين لباس بودي حاضر باشه تو رو به همه ي دنيا نشون بده و بگه كه اين دنياي منه
من را اين گونه باور كن
كمي تنها . كمي بي كس . كمي از ياد ها رفته
خدا هم ترك ما گفته . نمي تونم من را ايا گناهي هست ؟
خدايا!به آنان که ادعاي عاشقي تورادارندبياموز؛که بزرگترين گناه شکستن دل آدميان است...
عشقي که تنها با يک نگاه آغاز مي شود، با شناخت سست و سست تر مي شود.. اما عشقي که با شناخت آغاز مي شود با هر نگاه عميق و عميق تر مي شود.
گفتمش دل مي خري؟ پرسيد چند؟ گفتمش دل مال تو، تنها بخند! خنده کرد و دل ز دستانم ربود، تا به خود باز آمدم او رفته بود..
آدما خنده هاشون هميشه از دل خوشي نيست، گاهي شکستن دلي کمتر از آدم کشي نيست، گاهي دل اين قدر تنگ ميشه که گريه هم کم مياره، يه جمله ي ساده گاهي چقدر واست غم مياره..
زندگي چون قفس است، قفسي تنگ پر از تنهايي، و چه خوب است دم غفلت آن زندان بان، و سپس بال و پر عشق گشودن، بعد از آن هم پرواز..
به چشمي اعتماد کن که به جاي صورت به سيرت تو بنگرد و دستي را بپذير که بازشدن را بهتر از مشت شدن بلد باشد!
غير از غم عشق تو ندارم غم ديگر، شادم كه جز اين نيست مرا همدم ديگر..
چه كسي مي داند، كه تو در پيله خود تنهايي؟ چه كسي مي داند، كه تو اکنون پي يك روزنه در فردايي؟ پيله ات را بگشاي! تو به اندازه پروانه شدن خلق شدي، از براي پرواز، کِي برون خواهي رفت؟ پيله ات را بگشاي..
بر خاك بخواب مهربان، تختي نيست، آواره شدن حكايت سختي نيست. از لغزش اشك هاي خود فهميدم، لبخند هميشه راز خوشبختي نيست..
دو تا گل بگير دستت، يكي دست راست و يكي دست چپ. ولي من گل وسطي رو بيشتر دوست دارم!
اسمتو خط نزدم از دفتر خاطره هام، آخه هنوز هر جا باشي عزيزتريني تو برام..
هيچ وقت شعار نداده ام، که به زور بايد لبخند زد! بعضي وقت ها بايد تا نهايت آرامش گريست، آن گاه است که تبسمي ميهمان لبانت مي شود که زيبا تر از رنگين کمان بعد از باران است..
عشق مثل آبه، مي توني توي دستات قايمش کني، اما آخرش يه روز دستتو وا مي کني مي بيني نيست! قطره قطره چکيده بي اينکه بفهمي.. فقط احساس مي کني کمي دستات نمناکن. اين همون رطوبت خاطره هاست که بر جاي مونده..
سلام. خوش آمدي. هرچند خيلي دير شده. فقط قبل از وداع هميشگي، بيا اينجا مقابلم بنشين، مي خواهم يک دقيقه سکوت کنيم. به احترام تمام لحظه هايي که در انتظار پاسخ تو مردند..
عشق مثل شاپرک مي مونه، اگه ولش کني ميره، اگه محکم بگيريش مي ميره
سفر برايم هيچ چيز به جز دلتنگي ندارد. اما زماني به من آموخت براي بهتر ديدن عظمت و شکوه هر چيز بايد قدري از آن دور شد!
گفته بودي فردا، پشت اين پنجره ها، غنچه اي مي رويد، و کسي مي آيد، روشني مي آرد.. ديرگاهيست که من، پشت اين پنجره ها منتظرم، ولي اينجا حتي، رد پايي هم نيست...
کاش کوچيک بوديم. وقتي کوچيک بوديم دلامون بزرگ بود. ولي حالا که بزرگ شديم بيشتر دل تنگيم. کاش کوچيک مي مونديم تا حرفامونو از نگاهمون بفهمن نه حالا که بزرگ شديم و فرياد هم که مي زنيم باز کسي حرفامونو نمي فهمه..
فاصله عشق هاي معمولي را از بين مي برد و عشق هاي بزرگ و جاوداني را شدت مي بخشد، مانند باد که شمع را خاموش مي کند و آتش را شعله ور مي سازد!
مثل ساحل آرام باش تا مثل دريا بي قرارت باشند..
اين قاصدک ها رو فوت کردم تا بيان و بهت بگن که به يادتم..*****
شکسپير ميگه کسي رو که دوست داري هر چندوقت يک باربهش يادآوري کن تا فراموش نکنه قلبي براش مي تپه .......واين يک يادآوريست..
مي روم ، از رفتن من شاد باش. از عذاب ديدنم آزاد باش. گرچه تو تنها ز پيشم مي روي ، آرزو دارم ولي عاشق شوي.. آرزو دارم بفهمي درد را، تلخي برخورد هاي سرد را..
هر ثانيه که مي گذرد چيزي از تو را با خود مي برد. زمان غارتگر غريبي است،همه چيز را بي اجازه مي برد. تنها يک چيز را هميشه فراموش مي کند: "حس دوست داشتن تو را.."
به که گويم که تو منزلگه چشمان مني، به که گويم تو نوازشگر دستان مني، گر چه پاييز نشد همدم و همسايه ي من، به که گويم که تو باران زمستان مني؟
چه کنم دست خودم نيست که يادت نکنم، خواستي گل نشوي تا به تو عادت نکنم!
ياد تو چندي است مهمانم شده، خاطراتت آفت جانم شده، هر چه مي گويم سخن از ياد توست، در سکوت من فقط فرياد توست..
تو دريا بودي و من قايقي خرد، که هر جا خواست امواجت مرا برد، دلم پارو زن بيچاره اي بود، که در امواج عشقت يک شبي مرد..
بيقرار تو ام و در دل تنگم گله هاست، آه! بي تاب شدن عادت کم حوصله هاست، مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب، در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست..